اندراحوالات من 3

متن مرتبط با «زمستانی» در سایت اندراحوالات من 3 نوشته شده است

شب‌های زمستانی

  • اهالی خانه عادت دارند حوالی اذان مغرب چراغ تمام اتاق‌ها را روشن کنند، پدرم همیشه می‌گوید: مغرب خانه باید روشن باشد! من اما برعکسم مخصوصا شبهای زمستانی دوست دارم بخاریِ نفتی که سیم هایش سرخ آتشین شده است را تا نزدیک پاهایم جلو بکشم جوری که داغی‌اش کف پاهایم را داغ کند، چراغ‌های اتاق را خاموش کنم و تنها روشنایی اتاق پرتوهای کم‌جان تیر چراغ برق کوچه باشد یا حتی‌ نور صفحه‌ی موبایلم، پتو را تا روی شکمم بالا بکشم و دفتر سر رسیدم را روی پاهایم بگذارم، یک استکان چای داغ بنوشم و قلم به دست بنویسم( مثل حالا)؛ یا یکی از کانال های تلگرامی‌ام را باز کنم و شعر بخوانم،تمام ابیات سروده شده یا ناشده‌اش را و هم قدم با شاعرها گم شوم در دنیای شاعرانه ها! حتی‌تر موسیقی بشنوم و در اوج لذت برای خودم فال حافظ بگیرم، بخوانم :" خیال نقش تو در کارگاه دیده کشیدم..."! اصلا وسط تاریکی اتاق یک دل سیر خودم را به خواب بزنم آنقدر که حتی خودم بیداری‌ام را باور نکنم و در دنیای خواب پرسه بزنم...! به جز شبهای طولانی و کسالت‌بار که هر ساعتش باید صدبار سپیده دم بزند اما دریغ، من عاشق تاریکی‌ام، عاشق شبهای سرد و تاریک زمستان! , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها