باز کن پنجرهها را که نسیمروز میلاد اقاقیها راجشن میگیردو بهارروی هر شاخه ، کنار هر برگشمع روشن کرده است!همهی چلچلهها برگشتندو طراوت را فریاد زدندکوچه یکپارچه آواز شده استو درخت گیلاسهدیهی جشن اقاقیها راگل به دامن کرده است!باز کن پنجرهها را ای دوست!هیچ یادت هستکه زمین را عطشی وحشی سوخت؟برگها پژمردند؟تشنگی با جگر خاک چه کرد؟هیچ یادت هستتوی تاریکی شبهای بلندسیلی سرما با خاک چه کرد؟با سر و سینهی گلهای سپیدنیمه شب باد غضبناک چه کرد؟هیچ یادت هست؟حالیا معجزهی باران را باور کن!و سخاوت را در چشم چمنزار ببین!و محبت را در روح نسیمکه در این کوچهی تنگبا همین دست تهیروز میلاد اقاقیهاجشن میگیرد!خاک جان یافته استتو چرا سنگ شدی؟تو چرا این همه دلتنگ شدی؟باز کن پنجرهها راو بهاران را باور کن... بخوانید, ...ادامه مطلب
باز کن پنجرهها را که نسیمروز میلاد اقاقیها راجشن میگیردو بهارروی هر شاخه ، کنار هر برگشمع روشن کرده است!همهی چلچلهها برگشتندو طراوت را فریاد زدندکوچه یکپارچه آواز شده استو درخت گیلاسهدیهی جشن اقاقیها راگل به دامن کرده است!باز کن پنجرهها را ای دوست!هیچ یادت هستکه زمین را عطشی وحشی سوخت؟برگها پژمردند؟تشنگی با جگر خاک چه کرد؟هیچ یادت هستتوی تاریکی شبهای بلندسیلی سرما با خاک چه کرد؟با سر و سینهی گلهای سپیدنیمه شب باد غضبناک چه کرد؟هیچ یادت هست؟حالیا معجزهی باران را باور کن!و سخاوت را در چشم چمنزار ببین!و محبت را در روح نسیمکه در این کوچهی تنگبا همین دست تهیروز میلاد اقاقیهاجشن میگیرد!خاک جان یافته استتو چرا سنگ شدی؟تو چرا این همه دلتنگ شدی؟باز کن پنجرهها راو بهاران را باور کن... بخوانید, ...ادامه مطلب
فرشته ... چهارشنبه ۱۲ بهمن ۰۱ هوا بارانیست. هر چند دقیقه، از خیابان کنار خوابگاه، صدای خرد شدن استخوانِ قطرات زیر چرخ ماشینها به گوش میرسد.در این هوای دلگیر که جان میدهد برای نشستن پشت پنجره و فنجان چای داغ، من فردا امتحان دارم و سرم گرم فرمولهای کوواریانس، Z-Score و هموارسازیهای خسته کنندهاست. دلم به خواندن نمیرود اما چارهای نیست. هوا بارانیست، من دارم درس میخوانم اما بین خودمان بماند، وسط این فرمولهای مسخره جای تو حسابی خالیست. صدای ریزش باران و نور کم جان خورشید از پس ابرهای تیره هوای تو را در سرم زنده میکند. کاش بودی تا کوچه به کوچه، کاشی به کاشی بلوارهای شهر را قدم بزنیم. کاش بودی و بدون چتر، فارغ از این سرفههای مکرر، زیر درختهای کاج مزین شده به باران قدم میزدیم، شعر میخواندیم و شهر را به تماشای دیوانگی دعوت میکردیم. جادههای طولانی، بلوارهای بی برگ و بار همگی جان میدهند برای همقدم شدنهای طولانی. انصاف نیست که در این هوای شعر زده، هوای آوازهخوانی و خندیدن و آش رشته به جای دلی که گرم تو باشد سرم گرم فرمولهای ریاضی است. انصاف نیست که زندگی در این ساعتهای تر تا این حد خشک و یخ زده میگذرد. کاش بودی ... نیستی، بگذریم. بسم الله الرحمن الرحیم، طبقهبندی یک تکنیک رایج در ... . بخوانید, ...ادامه مطلب
باز کن پنجرهها را که نسیمروز میلاد اقاقیها راجشن میگیردو بهارروی هر شاخه ، کنار هر برگشمع روشن کرده است!همهی چلچلهها برگشتندو طراوت را فریاد زدندکوچه یکپارچه آواز شده استو درخت گیلاسهدیهی جشن اقاقیها راگل به دامن کرده است!باز کن پنجرهها را ای دوست!هیچ یادت هستکه زمین را عطشی وحشی سوخت؟برگها پژمردند؟تشنگی با جگر خاک چه کرد؟هیچ یادت هستتوی تاریکی شبهای بلندسیلی سرما با خاک چه کرد؟با سر و سینهی گلهای سپیدنیمه شب باد غضبناک چه کرد؟هیچ یادت هست؟حالیا معجزهی باران را باور کن!و سخاوت را در چشم چمنزار ببین!و محبت را در روح نسیمکه در این کوچهی تنگبا همین دست تهیروز میلاد اقاقیهاجشن میگیرد!خاک جان یافته استتو چرا سنگ شدی؟تو چرا این همه دلتنگ شدی؟باز کن پنجرهها راو بهاران را باور کن... بخوانید, ...ادامه مطلب
فرشته ... شنبه ۱ بهمن ۰۱ ربع قرن گذشت. ربع قرن از نفس کشیدن در این هستی فناپذیر، این سیارهی بلازده، این جغرافیای پر مصیبت گذشت.وقتی به گذشته نگاه میکنم اجتماع نقیضین است. طولانی و کشدار، کوتاه و زودگذر.به بعضی روزها، ساعتها و خاطراتش که چشم میدوزم آنقدر طولانی و مداوم است که گویی یلداست؛ یلدایی که هرگز به صبح نمیرسد. به جمیع این ۲۵ سال که چشم میدوزم ولی گویی به چشم بر همزدنی گذشته است، شبیه طفلی نهایتا ۵ ساله که چیزی از زندگی ندیده است.القصه که زندگی با تمام پستی و بلندیها، گریهها و خندهها، خوشیها و ناخوشیها، حالا رسیده است به کوی ۲۵ سالگی. اینکه چند زمستان دیگر در برگهی زندگی چشم به راهم ایستاده را نمیدانم اما آرزو میکنم سپیدهی ۲۶ سالگی با طلوع عدالت از مشرق این سرزمین سر بزند. آرزوی امسالم چیزی فراتر از سالهای پیش و پیش و پیشتر است، به قلم نمیآید، شاید هم میآید اما اینجا و حالا مجال نوشتنش نیست، مخلصش اما میشود همین چند کلمهی کوتاه : «به امید وطنی آباد و آزاد و شاد». بخوانید, ...ادامه مطلب
معشوق پاییزی من، سلام! نمیدانم از آخرین نامهای که برایت فرستاده بودم چند روز میگذرد ولی به خاطر دارم که بهار بود، حالا اما بهار رفته و جای خود را به تابستانی گرم داده است. آنگلبرگ در این تابستان م, ...ادامه مطلب
معشوق پاییزی من، سلام! حال که این نامه را میخوانی روی صندلی راحتی کنار پنجره نشستهام و مثل همیشه موسیقی میشنوم، طبق معمول یک نفر میخواند و صدای تو در گوشهایم پخش میشود! امروز وقتی برای خرید نا, ...ادامه مطلب
معشوق پاییزی من، سلام! حال که این نامه به دستت میرسد احتمالا صبحِ روز جمعه است و تو از دیدن نامهام ذوقزده و غافلگیر شدهای. [از صمیم قلب امیدوارم که اینطور باشد] دیروز به علت مشکلات آب و هوایی و ب, ...ادامه مطلب
معشوق پاییزی من، سلام! امیدوارم که احوالاتت در این روزهای ابتدایی پاییز، در این فصل عاشقانههای بیبدیل، فصل دلانگیزِ شروعت، مثل درختان بهار باشد؛ سرزنده و سبز، پر از شکوفههایی که بوی زندگی میدهند., ...ادامه مطلب
چشمُم به چهل چراغِ آسمون اُفتاد و خیالُم رفت پی او شویی که زمزمه میکِرد :به حقِ آسمونِ پر ستاره امید دارُم که برگردی دوباره ... , ...ادامه مطلب
معشوق پاییزی من، سلام!امیدوارم که در این روزهای باقیمانده از پاییز هنوز اسیر سرمای زود هنگام نشده باشی و روزگارت در سلامتی کامل طی شود.روزهاست که برای شروع نامهام فکر میکنم اما هنوز هم نمیدانم که, ...ادامه مطلب
امروز بالاخره بعد از چند روز مخالفت من، برادرم برای برادرزادههایم مرغ عشق خرید؛ هر چقدر استدلال کردم که جای پرنده با آن بالهای رنگینش در قفس نیست، اصلا اگر یکنفر خودتان را بگیرد و بیندازد در قفس خو, ...ادامه مطلب
امروز صبح که توتهای صورتی شدهی روی درخت را دیدم با خود گفتم "نه مثل اینکه واقعنی بهار اومده" ، بعد که نسیمی خنک لای موهایم پیچید و قطرات باران بهاری روی صورتم نشست فهمیدم که بله، گویا واقعا بهار از , ...ادامه مطلب
معشوق پاییزی من، سلام ! حال که این نامه را میخوانی بهار از راه رسیده ، شکوفههای باغچهی کوچکم شروع به آراستن شاخهها کردهاند و صدای شرشر رودخانهی میانی شهر نیز این زیبایی را دو چندان میکند!, ...ادامه مطلب
سفیدی برفهای نشسته بر کوهها ضربان قلبم را بالاتر میبرد، اتوبوس از مسیر برفی میگذرد و چشمم به منظرهای میافتد که در انتهاییترین جای مغزم؛ دقیقا کنار صندوقچهی آرزوهایم ایستاده، کلبهای وسط برفها, ...ادامه مطلب