بی‌بی:)

ساخت وبلاگ

۱) دختر خاله‌ام تازه نامزد کرده بود و رفته بود خونه‌ی بی‌بی!

بی‌بی: دی حالا اسم نامزدت چنه؟

_ بهنام

_ دی والا ایسو دینام هم شد اسم؟!

_ بی‌بی دینام نه، بهنام!

_ ها ایگوم خدا اخه دینام خو نه اسم آدمه!

_ خب بی‌بی ما دیگه بریم، کاری نداری؟

_ نه دی بِرَه به سلامت، سلام دینام هم‌ برسون!

* دی: مادر / *ایسو: حالا / *ایگوم: میگویم / *بِرَه : برو

پ‌ن : بی‌بی و یکی از خاله‌هام‌ هنوز به سعید و وحید( پسردایی های مادرم) میگن سَعی و وَحی :)) ( واقعا نمیدونم‌ چرا "د" رو تلفظ نمیکنن)‌

۲)‌ زهرا (‌خواهرم) راهنمایی بود و صبح میخواست بره مدرسه، بی‌بی هم‌ خونه‌مون بود.

زهرا: آخی دیرم شد امروز!

- دی الان بری کی ایواگردی؟ 

- دوازده

- دی خو صبح گَه‌تر بره که گَه‌تر هم‌ بیی!

*گَه: زود/ *ایواگردی: بر میگردی( واگشتن: برگشتن)

پ ن: بی‌بی فکر میکرد هر کی زودتر بره مدرسه زودتر هم‌ بر میگرده:))

اندراحوالات من 3...
ما را در سایت اندراحوالات من 3 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : agod-likeb بازدید : 178 تاريخ : چهارشنبه 15 آذر 1396 ساعت: 20:53