خوش به حال انارها...

ساخت وبلاگ
عادت کرده‌ام ، دیگر عادت کرد‌ه‌ام شب‌هایی که غمگینم، نگرانم، ناراحت یا عصبانی‌ام خوابش را ببینم‌.
 شبِ بدی را سپری کرده بودم و با چشمان اشک‌آلود سر روی بالش گذاشتم، طبق معلوم میانش رسید و امضایش را زیر خوابم زد؛ صبح در نگاهِ آینه به خودم خیره شدم و حاصل خوابِ نصف و نیمه‌ی دیشب را در پلک‌های ورم کرده و سردرد منزجر کننده‌ام دیدم، آرام شروع به زمزمه کردم و از آینه دور شدم، ظرف‌ها را شستم، پیازهای خرد شده را روی اجاق گذاشتم، برای بار صدم زیر لب زمزمه کردم، وسط سرخ کردن سیب زمینی‌ها صدایی از پشت سرم بلند شد، با عجله اشک‌های غلتیده روی گونه‌هایم را پاک کردم.
_ چی می‌خونی؟
مکث کردم، صدای گرفته و بغض کرده‌ام را که گویی از وسط چاهی عمیق به گوش می‌رسید بلندتر کردم :
یادم نمی‌کنی و ز یادم نمی‌روی ... یادت بخیر یار فراموش‌کارِ من !

اندراحوالات من 3...
ما را در سایت اندراحوالات من 3 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : agod-likeb بازدید : 174 تاريخ : سه شنبه 6 شهريور 1397 ساعت: 5:47