اندر احوالات من 5

ساخت وبلاگ

حدود 2 هفته از انتشار پست مخصوص در مجلس میگذره... پستی با دور از جون و خدا نکنه و نقطه چین...اما شد...دیشب رفت ؛ برای همیشه رفت...

و حالا پسری که بعد از مدت ها میرسه در خونه و زار زار برای نبودن پدر گریه میکنه... پسری که شاید تا همیشه حسرت دیدن پدر تو روزهای اخر زندگیش به دلش میمونه ؛ یه رفتن بدون خداحافظی....

دیشب با شنیدن خبر ناگهانی فوتش زانوهامون سست شد و ساعت ها گریه و حسرت سهم ما بود.

 اخرین باری که دیده بودمش روز عید غدیر بود , چند روز پیش تا در حیاطشون رفتیم اما داخل نرفتم که ببینمش ؛ تمام دیشب افسوس خوردم که ای کاش اون روز حداقل برای چند دقیقه باهاش حرف زده بودم ؛ برای چند دقیقه دیده بودمش.

تا حالا هیچ وقت نشده بود برای یکی از اقوامم تا این حد دلتنگ بشم ؛اما از دیشب احساس میکنم مدت هاست دلتنگش بودم ؛ دلتنگ همون ادم مهربون , اروم و کم حرف ... همون که حتی موقع دردهای شدیدش؛ شب بیداری های پر دردش فقط الهی شکر میگفت.

تا 3 شب یا گریه کردم یا براش قران خوندم  و بالاخره با سردرد شدید خوابم برد.

خواهرم میگفت عید فطر به همه گفته بود برام دعا کنید امسال دیگه برم و راحت بشم... و حالا دعاش اجابت شد.

اما قصه ی مخصوص در مجلسی ها هنوز و شاید برای همیشه ادامه داره ...

پ ن 1 : از دیشب تا همین الان بیشتر از گذشته بهش فکر کردم. حتما شما هم دیدید ادمهایی که بچه ندارند و هر روز راهی یه دکتر هستن بلکه فرجی بشه ؛ بعضی ها طلاق میگیرن و بعضی ها دوباره ازدواج میکنن به این امید که خدا یه بچه بهشون بده ... حالا ساعتها از خودم میپرسم ارزش طلاق و ازردن شریک زندگی رو داره؟؟! این روزها با نگاه کردن به خودم و خیلی های دیگه به یه نع بزرگ رسیدم .

 به نظرم آخرش فقط تو میمونی و ادمی که از روز اول قرار گذاشتی تا تهش باهاش باشی .... 

پ ن 2 : از خودتون بپرسید اگه نبودید چیز خاصی از زندگی پدر و مادرتون کم میشد؟ اگه به بله ی قاطع رسیدید خوش به حالتون.

پ ن 3 : از دیشب بارون نم نم میباره...

اندراحوالات من 3...
ما را در سایت اندراحوالات من 3 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : agod-likeb بازدید : 185 تاريخ : پنجشنبه 14 بهمن 1395 ساعت: 22:23