رینگ

ساخت وبلاگ
با عین بحثم شده بود، وسط بحث پتوی مچاله شده وسط اتاق را برداشتم و بلند شدم که بروم پی کارم، اعصابم برای ادامه‌ی یک جدل دوستانه_دشمنانه نمی‌کشید!
هنوز دو قدم نرفته بودم که گفت:
_ تو همینجوری؛ وقتی که چیزی مطابق میلت نیست بلند میشی و میری، گور بابای استدلال و بحث و صحبت کردن!
کفری شده بودم، کفری که بشوم صورتم مثل گوجه سرخ و تُن صدایم بالا می‌رود، در یک کلام آمپر می‌چسبانم! برگشتم، نفس عمیقی کشیدم تا آرام شده و به خودم یادآور شوم که فرد روبرویم دشمن خونی‌ام نیست؛ ولی فایده نداشت!
_ من آدم استدلال و صحبت نیستم؟ من؟ کدومتون به اندازه‌ی من تو جمع‌های مختلف بحث کرده؟ کدومتون حاضر چندساعت بشینه با دوتا آدمی که کلی باهاشون تفاوت عقیده داره و از قضا حاضر نیستن یه ذره چیزی مخالف فکر خودشون رو نگاه کنن حرف بزنه؟ تو یه نگاه به سین و خودت بنداز، یکی شرقه یکی غرب؛ اون که آدمی نیست که اگه اشکال منطقی بهش گرفتن درست بهش فکر کنه شاید طرف مقابل هم راست بگه، یا حداقل محض رضای خدا کوتاه بیاد و بیخیال بشه.
ولی من با تو حرف میزنم و سعی میکنم کنار بیام، نه برای اینکه یه ذره اشتراک فکری داریم، برای اینکه میفهمی من از بحث کردن باهات خوشم نمیاد، از اینکه تو فضای بحث‌های احمقانه‌ی سیاسی_مذهبی که هیچ‌وقت هم هیچ نتیجه‌ای نداشته بشینم بدم میاد، پس سعی میکنی از اختلاف نظرها حرف نزنی و باهام کنار بیای،چند وقتی یه بار هم به این نتیجه می‌رسی که روی حرف‌هام فکر کنی بد نیست، چون به هر حال دور از جونت منم ادمم، فکر میکنم، عقل دارم!
 ولی سین عصبانیم میکنه، حرف میزنه با بهتره بگم چرت و پرت میگه؛ وقتی باهاش بحث میکنم احساس میکنم یه خرم که گوش‌هام زیادی درازه، چون در هر صورت آخرش یه آدم بازنده‌ام، یا باید باهاش بحث کنم و اگه جایی منطقم یا عقل یا سوادم نرسید ماس‌مالی کنم، چون ما بحث نمی‌کنیم که بفهمیم فقط مثل دونفر که تو رینگ هر چی بتونن همدیگه رو میزنن همدیگه رو میزنیم و فکر میکنیم کم‌ اوردنمون از همدیگه یعنی باخت، اونم دقیقا همینطوره با این تفاوت که خوشش میاد بشینه و با فحش دادن به عقاید من یه بحث راه‌ بندازه، منم که نمی‌تونم هیچی نگم، تهش هم هیچ‌جا نمیرسه میره تا دفعه‌ی بعد! می‌فهمی؟ من از این نوع بحث کردن بدم میاد، از بحثی که باید تهش به برد و باخت با قانع کردن طرف برسی بدم میاد؛ اعصابش رو هم ندارم دیگه، پس سکوت میکنم، سکوت و خندیدن تنها چاره‌ی مشکلاته! در ضمن من برای عقاید شخصیم به کسی جواب پس نمیدم، اینو بفهم !

+ این موضوع مربوط به قبلاً بوده و این روش رد شدن رو من دو ساله در پیش گرفتم :)
++ خواهرزاده‌ام دیروز به دنیا اومد، یه دختر کوچولو که قراره دومین نوه‌ی دختر خانواده‌ی ما باشه، یه دختر کوچولو که جمع خانواده‌ی ما رو بزرگ‌تر کرده، یه دختر کوچولو که امیدوارم با آرزوهای بزرگ یه آدم بزرگ بشه، خدا رو شکر :)
+++ عکس خواهرزادمه، مشکات :)
اندراحوالات من 3...
ما را در سایت اندراحوالات من 3 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : agod-likeb بازدید : 200 تاريخ : چهارشنبه 11 ارديبهشت 1398 ساعت: 21:37