برای الیزه

ساخت وبلاگ
بچه که بودیم برای اینکه ظهرها هوس بازی کردن در کوچه به سرمان نزند می‌گفتند "ماشین آشغالی میاد و میبرتت" ما هم از ترس ماشین آشغالی حتی خیال کوچه را به مغزمان راه نمی‌دادیم.
من حالا ۲۲ سالمه‌ام و خوب میدانم که قرار نبود مامور شهرداری فرشته‌ی کوچک را زیر بغل بزند و با خود ببرد اما هنوز هم با دیدن ماشین زباله ترس ناشناخته‌ای به جانم هجوم می‌آورد، تپش قلبم بالاتر می‌رود و استرس وجودم را احاطه می‌کند، استرسی که نمی‌توانم بر آن فائق بیایم؛ دیگر فرار نمی‌کنم اما تا حد امکان تلاش می‌کنم با آن‌ برخوردی نداشته باشم.
حتما کسانی را دیده‌اید که با وجود سن زیاد از تاریکی یا تنهایی می‌ترسند، یا کسانی که با وجود بارها آمپول زدن هنوز هم از شنیدن اسم سوزن رعشه‌ به تنشان می‌افتد.
 اغلب ما از ریشه‌‌ی ترس آدم‌ها، حتی آدم‌های نزدیک دور و برمان، حتی دوستان سالیان درازمان اطلاعی نداریم؛ ترسی که شاید به ظاهر مضحک و خنده‌دار باشد، ترسی که می‌تواند بیش‌از تصور ما روان افراد را تحت تاثیر قرار دهد.
پس لطفا با زدن برچسب‌های "ترسو" ، "بزدل" ، "سوسول" و ... تشدید کننده‌ی ناراحتی و رنجش اطرافیانمان نباشیم.

+ عنوان پست : صدای ماشین زباله قطعه‌ای معروف به "برای الیزه" اثر بتهوون است :)
اندراحوالات من 3...
ما را در سایت اندراحوالات من 3 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : agod-likeb بازدید : 128 تاريخ : جمعه 5 دی 1399 ساعت: 11:31