باز کن پنجرهها را که نسیمروز میلاد اقاقیها راجشن میگیردو بهارروی هر شاخه ، کنار هر برگشمع روشن کرده است!همهی چلچلهها برگشتندو طراوت را فریاد زدندکوچه یکپارچه آواز شده استو درخت گیلاسهدیهی جشن اقاقیها راگل به دامن کرده است!باز کن پنجرهها را ای دوست!هیچ یادت هستکه زمین را عطشی وحشی سوخت؟برگها پژمردند؟تشنگی با جگر خاک چه کرد؟هیچ یادت هستتوی تاریکی شبهای بلندسیلی سرما با خاک چه کرد؟با سر و سینهی گلهای سپیدنیمه شب باد غضبناک چه کرد؟هیچ یادت هست؟حالیا معجزهی باران را باور کن!و سخاوت را در چشم چمنزار ببین!و محبت را در روح نسیمکه در این کوچهی تنگبا همین دست تهیروز میلاد اقاقیهاجشن میگیرد!خاک جان یافته استتو چرا سنگ شدی؟تو چرا این همه دلتنگ شدی؟باز کن پنجرهها راو بهاران را باور کن... بخوانید, ...ادامه مطلب
باز کن پنجرهها را که نسیمروز میلاد اقاقیها راجشن میگیردو بهارروی هر شاخه ، کنار هر برگشمع روشن کرده است!همهی چلچلهها برگشتندو طراوت را فریاد زدندکوچه یکپارچه آواز شده استو درخت گیلاسهدیهی جشن اقاقیها راگل به دامن کرده است!باز کن پنجرهها را ای دوست!هیچ یادت هستکه زمین را عطشی وحشی سوخت؟برگها پژمردند؟تشنگی با جگر خاک چه کرد؟هیچ یادت هستتوی تاریکی شبهای بلندسیلی سرما با خاک چه کرد؟با سر و سینهی گلهای سپیدنیمه شب باد غضبناک چه کرد؟هیچ یادت هست؟حالیا معجزهی باران را باور کن!و سخاوت را در چشم چمنزار ببین!و محبت را در روح نسیمکه در این کوچهی تنگبا همین دست تهیروز میلاد اقاقیهاجشن میگیرد!خاک جان یافته استتو چرا سنگ شدی؟تو چرا این همه دلتنگ شدی؟باز کن پنجرهها راو بهاران را باور کن... بخوانید, ...ادامه مطلب
معشوق پاییزی من، سلام! نمیدانم از آخرین نامهای که برایت فرستاده بودم چند روز میگذرد ولی به خاطر دارم که بهار بود، حالا اما بهار رفته و جای خود را به تابستانی گرم داده است. آنگلبرگ در این تابستان م, ...ادامه مطلب
معشوق پاییزی من، سلام! حال که این نامه را میخوانی روی صندلی راحتی کنار پنجره نشستهام و مثل همیشه موسیقی میشنوم، طبق معمول یک نفر میخواند و صدای تو در گوشهایم پخش میشود! امروز وقتی برای خرید نا, ...ادامه مطلب
معشوق پاییزی من، سلام! حال که این نامه به دستت میرسد احتمالا صبحِ روز جمعه است و تو از دیدن نامهام ذوقزده و غافلگیر شدهای. [از صمیم قلب امیدوارم که اینطور باشد] دیروز به علت مشکلات آب و هوایی و ب, ...ادامه مطلب
معشوق پاییزی من، سلام! امیدوارم که احوالاتت در این روزهای ابتدایی پاییز، در این فصل عاشقانههای بیبدیل، فصل دلانگیزِ شروعت، مثل درختان بهار باشد؛ سرزنده و سبز، پر از شکوفههایی که بوی زندگی میدهند., ...ادامه مطلب
رج به رج بافتم، قدش که بلندتر شد، شبیه نهالی که تازه از آب و گِل در آمده باشد، خیره شدم به فراز و نشیبهایش، به مسیرهای طی کردهاش. خوب نشده بود، زیاد سخت و محکم گرفته بودم و حالا بافت متراکمش هر بار , ...ادامه مطلب
معشوق پاییزی من، سلام!امیدوارم که در این روزهای باقیمانده از پاییز هنوز اسیر سرمای زود هنگام نشده باشی و روزگارت در سلامتی کامل طی شود.روزهاست که برای شروع نامهام فکر میکنم اما هنوز هم نمیدانم که, ...ادامه مطلب
معشوق پاییزی من، سلام ! حال که این نامه را میخوانی بهار از راه رسیده ، شکوفههای باغچهی کوچکم شروع به آراستن شاخهها کردهاند و صدای شرشر رودخانهی میانی شهر نیز این زیبایی را دو چندان میکند!, ...ادامه مطلب
بادبادکباز کوچک، امیر، سلام! میدانم که وقتی این نامه به دستت برسد دیگر آن بادبادکباز کوچک با چُپُن رنگی بر فراز عمارت نیستی، میدانم که حتی یادآوری آن خاطرات هم میتواند برایت تلخ و آزار دهنده باش, ...ادامه مطلب
و اینک شروع زمستانِ عزیز و زیبا، مادر پیر فصلها ! + شب یلداتون مبارک، عمرتون به شیرینی شربتها و شیرینیهایی که امشب خوردید! ++ خب من امسال دیوان حافظ در دسترس ندارم ولی طبق پارسال، امسالم حافظ گفت, ...ادامه مطلب
معشوق پاییزی من، سلام! به تو گفته بودم که همیشه خیابانگردی در تاریک روشن شب را دوست دارم؟ گفته بودم چقدر از قدم زدن زیر نور چراغهای کوچه ذوق میکنم؟ نه، نگفته بودم! رفته بودم خیابانگردی، رفته بود, ...ادامه مطلب
«سلاماً علی من حاربَوا الّیل و عِند الصّباح بالاکفانِ قد عادوا...» سلام بر کسانی که شب را میجنگند و صبح هنگام، با کفن باز میگردند... , ...ادامه مطلب
گاهی در مسیر رشد به جای سنگینتر شدن ، چیزی اضافه شدن، باید یک چیزهایی از تو کنده شود، باید شاخ و برگهایت هرس شده و بارهای اضافیات رها شود تا سبکبال پر پروازت اوج بگیرد! مثل همین نقطه، فاصله است , ...ادامه مطلب
چشمهایم را باز میکنم ، صدای جیک جیک گنجشکها از شاخهی انار کنار پنجره به گوش میرسد، پردهی سفید پنجره با نوازشهای باد به کناری رفته و نور سپید صبحگاهی اتاق را تسخیر کرده است، کش و قوسی به تنم دا, ...ادامه مطلب