سرنوشت

ساخت وبلاگ

به عکس بچگی هام نگاه میکنم ؛ اشک میریزم و دائم از خودم میپرسم چرا؟؟ چی شد که اون اتفاق افتاد؟

قصه از اونجایی شروع شد که  بچگی هام خیلی زیبا بودم ؛ موهای طلایی , چشمای آبی , صورتی سفید :

البته اگه بهم فرصت میدادن اما... اما امان از حسادت، سرنوشت و ... بی مسئولیتی!
و همه ی اینها دست به دست هم داد که اون اتفاق وحشتناک افتاد...من عوض شدم!
بله ! من بخاطر بی مسئولیتی یک پرستار عوض شدم و از اون روز تمام زندگی من تغییر کرد.
و حالا البوم کودکی من پر شده از دختری که من نیستم :

کاش فقط یکبار اون پرستار رو میدیدم تا ازش میپرسیدم چرا؟ تو چشمهاش خیره میشدم و میگفتم: "هرگز نمی بخشمت و تو رو به وجدانت میسپارم!"
پ ن : هرگونه فحش دادن پیگرد الهی دارد :)))
 
اندراحوالات من 3...
ما را در سایت اندراحوالات من 3 دنبال می کنید

برچسب : سرنوشت,سرنوشت یک مبارز,سرنوشت بیداد خراسانی,سرنوشت انسان,سرنوشت سرهنگ معزی,سرنوشت دوریان مک گری,سرنوشت روح,سرنوشت مهران اصدقی,سرنوشت قاتل ستایش قریشی,سرنوشت سمیه و شاهرخ, نویسنده : agod-likeb بازدید : 282 تاريخ : شنبه 8 آبان 1395 ساعت: 3:07